دل نوشته های یک دیوانه
این روزها خدايا! بيا قدم بزنيم ... سيگار از من ، باران از تو دلتنگم ، حواسم را به تو
احساس بـچـه اي رو دارم
كه رفـتـه تـو كــوچــه تــا بـازي كـنــه
ولـي كــسـي بـازيــش نـمـيــده!
مثل مادري بي سوادي که دلش هواي بچه اش را کرده
ولي بلد نيست شماره اش رو بگيره ....
حوصله ام را به سيگار مي سپارم..
دود مي شوم
آنقدر غليظ که سرفه ات مي گيرد..
حواسم هست که سرفه ات مي گيرد
حواست هست که دود مي شوم...؟ "
Power By:
LoxBlog.Com |