دل نوشته های یک دیوانه
گریه نکن درد دارد وقتی: سیگارت را پشت دست من خاموش کن... تنها باشي جمعه باشد غروب باشد باران هم ببارد احساس ميكني بلاتكليف ترين آدم دنيا هستي...! ﺟﺪﻳﺪﺍ ﺑﺎ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻢ تمام خنده هایم را نذر کرده ام کنارِ پنجره سیگار می کشید روزهــــاست از سقف لحظــــــــه هایم , یاد تو چـکه می کند ... اگر باران بند بیاید از این خانه مــی روم !! اين نيز بگذرد... اما كاش از جای ديگر نیز بگذرد هی از روی من نگذرد! دل به دلم " ندادی" ... دست در دستم "هم نگذاشتی" ... پا به پا "با من نیامدی" ... تو را به خدا برو..... سر به سرم "نگذار" قولش را به بیابان داده ام. شب..! شايد آرام تر ميشدم سیگارم چه خوب درک می کند مرا... خیلی وقته دلم تنگ شده واسه کسی که بهش بگم 7 صبح اگه بیدار بودی بیدارم کن.... . فقط زودتر بیا نذار کاشکی گفتنم آرزو بشه . . . به كوري چشم تو هم كه باشد حالم خوب ِ خوب است نبودنت را دارم با ساعت شنی اندازه می گیرم... یک صحرا گذشته است...! آشق !
دنیا که به اخر نرسیده!
من نشد
... یکی دیگه
تو که خوب بلدی دروغ بگی!
همه چیز را میدانی و فکر میکنند نمیدانی
و غصه میخوری که میدانی و میخندند که نمیدانی
بگذار این داغ نشانی باشد برای دیگر دل نبستن
ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ...
ﺍﺯ ﺷﺨﺼﻴﺘﺶ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻳﻪ ﺟﻮﺭﺍﻳﻲ!
ﻣﺤﻜﻤﻪ...
ﺛﺎﺑﺘﻪ...
ﺁﺭﻭﻣﻪ....
ﻏﻠﻂ ﻧﻜﻨﻢ ﺍﺯ ﻣﻨﻢ ﺧﻮﺷﺶ ﺍﻭمده
تا تو همان باشی
که صبح یکی از این روزها
عطر دست هایت
دلـتـنگی ام را به باد می سپارد...
خسته بود
آنقدر خسته که یادش رفت بعد از آخرین پُک
سیگار را به پایین پرت کند
نه خودش را .
من..!
تنهایی.. و سیگاری که سروته روشن شد!!
آخرین رفیقم را اشتباهی سوزاندم.
فقط و فقط ........
اگر ميفهميدي.....
شعرهايم به همين راحتي که مي خواني
نــــوشته نشده اند!!
وای که چه زیبا کام میدهد...
این نو عروس هر شب تنهایی هایم...
لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند...
و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم...
چه لذتی می بریم از این همخوابگی...
او از جان مایه می گذارد و...
من از عمر...
هر دو می سوزیم به پای هم.
اگه رفتم پشت خطش قطع کنه و بگه جونم ....
اگه باهاش قرار گذاشتم زودتر از من بیاد .....
یواشکی از تلفن خونه بزنگه بهم ......
دوستاشو بپیچونه بخاطر من......
آره خیلی وقته دلم واست تنگ شده میدونم یه روز میای ..
اصلا هم
حتي به تو فكر هم نميكنم
باران هم تو را دیگر به ياد من نميآورد
مثل همين حالا كه ميبارد
لابد حالا داري زير باران قدم ميزني
.
.
چترت را فراموش نكن !
لباس گرم را هم ...
از این به بعد اینگونه بنویسید ! چون همیشه سرش کلاه می رود . .
Power By:
LoxBlog.Com |